عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

عسل بانو

شهريور 92 به روايت تصوير

يه روز عصر با مامان و بابا رفتيم پارک آب و آتش    منم خيلي خوشم اومد و مامان برام لباس و حوله آورده بود که اگه رفتم آب بازي و خيس شدم لباس داشته باشم ولي من با اين که عاشق آب بازي هستم اون روز حسش نبود و نرفتم آب بازي   تازه آتيش هاش که روشن شد يه کم متعجب هم شدم  بعد رفتيم قدم زني و من به بابا سفارش ذرت مکزيکي دادم   بله ديگه هوس ذرت مکزيکي داشتم نه آب بازي          يه روزم صبح رفتيم نمايشگاه مادر و کودک و شيريني و شکلات  کلا خيلي شلوغ بود و در عين حال خبري هم نبود  فقط از تنها چيزي که من خوشم اومد بادکنکي بود که گرفتم   و يه تابي...
30 مهر 1392

باي باي پوشک

امروز که مامان داره مينويسه 28 مهر ماه هست و از اونجايي که مامان خانوم دير به دير مياد وبلاگ منو آپ کنه بايد به قول سينمايي ها يه فلش بک که چه عرض کنم کلي فلش بک! بزنيم و بريم تو خاطرات قديم   حالا کار خود مامان سخته که بايد يادش بياره اين دو ماه رو و بنويسه   حالا از مهم هاش شروع ميکنيم و تا اونجايي که بشه مامان مينويسه و عکس ميزاره 22 مرداد ماه صبح که از خواب پاشدم و رفتم دستشويي وقتي اومدم بيرون ديدم يه خبرايي شده و مامان به من پوشک نبست   بله مثل اين که پروژه جديدي در راه بود   مامان همش به من ميگفت: عسل جونم جيش داشتي به مامان بگو تا بريم دستشويي. جيش فقط دستشويي و تو شلوار نه  خلاص...
28 مهر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل بانو می باشد